سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
با ترانه ...

بنده از این حکایت، نکات زیر را برداشت کردم:

1.   موسی از خدا طلب هدایت کرده بود، پس باید به آنچه خدا به عنوان هدایت در اختیارش قرار می­داد گردن می­نهاد و آن را به دیده‏ی منت می­پذیرفت.

2.   خدا در مورد خضر می­فرماید «عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَیْـنَاهُ رَحْمَـةً مِنْ عِنْـدِنَا وَعَلَّمْـنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْـمًا» یعنی بنده­ای از بندگان ما که به او از جانب خود رحمت فرستاده بودیم و به او از سوی خود علم آموخته بودیم. روشن است که خدا طبق وعده­ای که داده بود، شخصی را به موسی معرفی کرد که از طرف خدا ضمانت شده و صد در صد مورد تأیید بود و عیب و ایرادی در کارش نبود. به گونه­ای که خدا علم او را اعطایی خود می­داند.

3.   موسی هم می­دانست که این همان شخصی است که خدا ارجاع داده بود و می­دانست که به او علمی آموخته شده است. او همچنین می­دانست در علمی که به خضر داده­اند رشد و تعالی وجود دارد نه ضرر، شکست و فروافتادگی؛ زیرا به خضر گفت «هَلْ أَتَّبِـعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّـمَنِ مِمَّا عُلِّـمْتَ رُشْدًا» یعنی آیا از تو پیروی کنم تا در مقابل، از آنچه به تو آموخته شده که با عث رشد تو شده (یا باعث رشد من می‌شود) چیزی بیاموزی.

4.   خضر همان ابتدا که موسی درخواست همراهی و علم­آموزی از او کرد، در پاسخ گفت که «تو نمی­توانی با من صبر کنی!»؛ ولی موسی متوجه نشد که خضر با همین کلام نخستین شروع به آموزش او کرده و دارد اشکالات و عیوب موسی را متذکر می­شود. به عبارت دیگر خضر در پاسخ به درخواست موسی، عدم تحمل وی را به او یادآوری کرد تا بفهمد و بیاموزد و در ادامه بپرسد «خب، خضر عزیز! چگونه این عیب خود را برطرف سازم؟». در حالی که موسی این درس را نگرفت و نپدیرفت و خضر هم بجای اینکه مطالب و نکات بعدی را به موسی بیاموزد، وقت خود را صرف این کرد که به موسی اثبای کند که درست گفته و او صبر و تحمل ندارد.
به تعبیر دیگر، موسی فرصتی را که برای همراهی با خضر به دست آورده بود هدر داد تا تنها به این نکته برسد که صبر و تحمل ندارد؛ در حالی که اگر همان ابتدا این تذکر خضر را پذیرفته بود و کوشیده بود که آن عیب خود را برطرف کند، خضر هم وارد مراحل بعدی هدایت می­شد، نکات دیگری را در این فرصت محدود به موسی تعلیم می­داد و چه بسا درهایی از علم و رحمت خدا که در اختیار خضر بود به روی او گشوده می­شد.

5.   با این وصف، در همان ابتدا مشخص شد که تشخیص خضر درست بوده و موسی صبر و تحمل ندارد؛ زیرا اگر داشت در مقابل خضر اصرار بر اشتباه خود نمی­کرد، بلکه با صبر و آرامش سخن او را می­پذیرفت و می­گفت «خیله خب! حالا که صبر ندارم چه کار باید بکنم؟ شما چه راه حلی دارید؟ سایر عیوب من چیست؟ ممنون که این عیبم را گفتید! خواهش می­کنم بقیه را هم بگویید!». بنابراین نیازی نبود که در سه امتحان ذکر شده، خضر به موسی اثبات کند که دارای چنین عیبی است، اگر موسی می­فهمید.

6.   خضر دلیل ناتوانی موسی از صبر و تحمل را هم بیان کرد و گفت «چگونه می­توانی بر آنچه نمی­دانی صبر کنی؟»؛ ولی موسی اصرار کرد که می­تواند بر آنچه نمی­داند صبر کند که در نهایت به او اثبای شد که ادعای بیهوده داشته و نمی­تواند.

7.   وقتی کسی نمی­تواند کاری را انجام دهد، باید بکوشد راه­های کسب توانایی و راه­های انجام آن کار را بیاموزد و از این طریق بر انجام آن کار موفق شود، نه اینکه با ان­شاءالله و امثال آن در مسیر آن کار گام بگذارد. در بعضی مواقع علاوه بر توکل، توانایی هم نیاز است.

8.   باز هم بگم؟ باشه:

9.   پس از همراهی موسی با خضر، اولین امتحانی که پیش آمد نسبتاً مهم بود، یعنی شکستن کشتی که احتمال غرق شدن مسافران آن وجود داشت. درنتیجه، به دلیل اهمیتی که داشت موسی نتوانست صبر کند و اعتراض کرد. بعد از تذکر خضر به موسی که قرار بود سؤال نپرسد، موسی واقعاً تصمیم گرفت که چیزی نپرسد؛ ولی سکوت کردن در مقابل قتل یک جوان بی­گناه چیزی نبود که موسی بتواند به­راحتی از کنار آن بگذرد. اینجا دیگر شکستن کشتی و احتمال غرق شدن افراد نبود، بلکه یک قتل اتفاق افتاده بود و چه بسا موسی تکلیف شرعی و وظیفه‏ی انسانی خود می­دانست که در برابر آن فریاد اعتراض سر دهد. از این رو دوباره سؤال کرد و مردود شد.
این­بار دیگر موسی حقیقتاً تصمیم داشت که اعتراضی نکند، شاهد قضیه هم اینکه وقتی وارد شهری شدند و از اهالی آنجا غذا خواستند و آنها امتناع کردند موسی سکوت کرد و چیزی نگفت. اما هیچ وقت فکر نمی­کرد این­بار امتحان بسیار ساده باشد و در حد تعمیر کردن یک دیوار خراب و دریافت اجرت برای آن طرح­ریزی شده باشد. بنابراین دوباره سکوت خود را شکست و این دفعه حالت اعراض هم نداشت، بلکه صرفاً پیشنهاد کرد که می­توانستی اجرتی برای تعمیر دیوار دریافت کنی؛ ولی غافل از اینکه این هم امتحان بوده است. در حقیقت، او فریب کوچکی و سادگی امتحان را خورد و با خود می­پنداشت که این­بار هم حتماً باید مسأله‏ی بزرگی همچون شکستن کشتی یا قتل آدمیزاد و امثال آن در پیش باشد.

10. هنگامی که خضر دلایل کارهای عجیب خود را توضیح می­داد در مورد نخست یعنی خراب کردن کشتی گفت «فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیـبَهَا»، یعنی من خواستم که آن را معیوب کنم. او این کار را به خودش نسبت داد، ولی در مورد دوم یعنی قتل نوجوان از عبارت «فَخَشِیـنَا» و «فَأَرَدْنَا» یعنی ترسیدیم و خواستیم استفاده کرد. در واقع، او این افعال را به خودش با همراهی شخصی دیگر که خداوند متعال است نسبت داده است تا کارش به سمت خدا سوق پیدا کند.
او در مورد سوم یعنی تعمیر دیوار صراحتاً می­گوید «فَأَرَادَ رَبُّکَ» یعنی خدای تو خواست و بدین ترتیب فعل خود را کاملاً به پروردگار حکیم نسبت می­دهد و برای تحکیم این مطلب، بلافاصله می­گوید «وَمَا فَعَلْتُـهُ عَنْ أَمْرِی» یعنی من این کار را از جانب خودم انجام ندادم. خضر با این عبارت خود را صرفاً مجری خواست و اراده‏ی حق تعالی معرفی می­کند تا موسی بفهمد که پشت پرده‏ی این قضایا خواست و مشیت الهی بوده و از همه مهم­تر اینکه دیگر فرصتی برای بهره­مندی از خضر برای موسی باقی نمانده و خداوند این نعمت را از موسی سلب نموده است.

11. پیش از آنکه خضر تأویل و پشت پرده‏ی کارهای خود را توضیح دهد ابتدا آب پاکی را بر دستان موسی ریخت و اعلام کرد که این جدایی میان من و تو است، و پس از آن به توضیح دلایل کارهای خود پرداخت. اگر با ظرافت به این مسأله بنگریم به­خوبی در می­یابیم که چون موسی صبر و تحمل نداشت و چون اثبات شد که او صبر و تحمل ندارد و چون دیگر قرار نیست که او با خضر همراهی کند، خضر دلیل کارهایش را می­گوید. یعنی تنها برای اینکه موسی بداند چرا لیاقت و توانایی همراهی با خضر را ندارد خضر او را از دلایل کارهایش مطلع ساخت، نه اینکه بخواهد مطلبی از اسرار غیب و از علم الهی را به موسی بیاموزد. تنها مطلبی که خضر در تمام این مدت به موسی آموخت همان یک نکته بود و آن اینکه موسی در برابر آنچه نمی­داند صبر و تحمل ندارد و احتمال نمی­دهد که شاید از جانب خدا حکمتی و پشت پرده­ای و مصلحتی و تدبیری و تقدیری و ... در نظر گرفته شده باشد.

امیدوارم دوست من دست­کم سواد خواندن این تذکرات را داشته باشد، به وبلاگ من سری بزند و برای آینده‏ی مسیر زندگی خود تدبیری بیندیشد، که بیش از آنچه می­پندارد در پندار من است و دلم را به نگرانی خود به لرزه می­افکند.
خدایا! ما را هدایت کن! نه فقط به دیدن حقیقت، بلکه به پذیرفتن آن نیز. ما را در یافتن هدایت و پذیرفتن آن هدایت کن تا به اراده و قدرت تو از هدایت‌شدگان شویم!




موضوع مطلب : تفسیر, موسی, خضر, استخاره, هدایت, شکر, کفران نعمت


دوشنبه 89 مهر 19 :: 10:0 صبح ::  نویسنده : داود صلاحی