با ترانه ...
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود زیر گنبد کبود، دختری بود که دوست می داشتمش ... اکنون نیز ...! اکنون هنوز ...! اکنون آیا ...! اکنون اما ...! در خواب، عالمی رؤیایی با او داشتم؛ ام در بیداری دیواری به بلندای واقعیت، میان من و او فاصله انداخته بود. آنقدر از او دور افتاده بودم که صدایم را نمی شنید وقتی فریاد می زدم و می گفتم: !!! موضوع مطلب : یه دیواره, داود, صلاحی, یکی بود, یکی نبود یکشنبه 92 اردیبهشت 22 :: 9:34 صبح :: نویسنده : داود صلاحی
منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 22882
|
||